هنگامى که ابراهیم پسر رسول خدا صلى الله علیه و آلهچشم از جهان فرو بست . در همان روز خورشید گرفت . عده اى گفتند: خورشید نیزبه خاطر مرگ ابراهیم غمگین است (و این علامت عظمت رسول خداست ). پیامبر صلى اللهعلیه و آله فورا پیش از دفن جنازه ابراهیم ، مردم را به مسجد دعوت کرد و بالاى منبررفت و فرمود: اى مرم ! خورشید و ماه دو نشانه از نشانه هاى خداست و به دستور اودر سیر و حرکتند و به فرمان خدا مطیع مى باشند، هرگز به خاطر مرگ و زندگى کسى گرفتهنمى شوند! هرگاه خورشید و ماه گرفت ، نماز آیات بخوانید! سپس از منبر پایینآمدند و نماز آیات را با جماعت خواندند آنگاه به على علیه السلام فرمود: پیکرفرزندم ابراهیم را براى دفن آماده کن ! على علیه السلام جنازه ابراهیم را غسلداد و کفن کرد پس از آن مردم دفنش کردند.(13)
14 - درس محکم کارى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِالْرَّحیمْ
وقتى که رسول خدا صلى الله علیه و آله پیکر فرزندش ،ابراهیم ، را به خاک سپرد چشمانش پر از اشک شد و فرمود: دل غمگین است و چشم اشکمى ریزد، ولى سخنى که سبب خشم خدا شود نمى گویم . آنگاه فرمود: ابراهیم ! ما، درمرگ تو غمگینیم . سپس حضرت گوشه قبر را دید که به طور کامل درست نشده ، با دستمبارکش آن را صاف کرد، پس از آن فرمود: هرگاه یکى از شما کارى را انجام داد،حتما آن را محکم و استوار انجام دهد.(14)
سمرة پسر جندب درخت خرمایى در باغ مردى از انصارداشت . او گاهى به درخت خود سر مى زد، بدون اجازه و اعلام این کار را انجام مى داد. و ضمنا چشم چرانى هم مى کرد! روزى مرد انصار گفت : سمره ! تو مرتب ، ناگهانىوارد منزل مى شوى که خوشایند ما نیست هرگاه قصد ورود داشتید، اجازه بگیرید و بدوناعلام وارد نشوید. سمره حرف او را نپذیرفت و گفت : راه از آن من است و حقدارم بدون اجازه وارد شوم ! ناچار مرد انصارى به رسول خدا صلى الله علیه و آلهوسلم شکایت کرد و گفت : این مرد بدون اطلاع داخل مى شود و خانواده ام از چشمچرانى محفوظ نیستند بفرمایید بدون اعلام وارد نشود. حضرت دستور داد سمره راآوردند و به او فرمود: فلانى از تو شکایت دارد و مى گوید: تو بدون اطلاع از خانهاو عبور مى کنى و قهرا خانواده او نمى توانند به خوبى خود را از نامحرم حفظ کنند. بعد از این اجازه بگیر و بدون اطلاع وارد نشو! سمره فرمایش پیغمبر را نیز قبولنکرد. پیامبر فرمود: - پس درخت را بفروش ! سمره حاضر نشد. حضرت قیمت را بهچند برابر بالا برد، باز هم راضى نشد. همین طور قیمت را بالا مى برد سمره حاضر نمىشد!! تا این که فرمود: اگر از این درخت دست بردارى درختى به تو داده مىشود. سمره باز هم تسلیم نشد و اصرار داشت که نه از درخت خودم دست بر مى دارم ونه حاضرم هنگام ورود به باغ اجازه بگیرم . در این وقت پیغمبر خدا صلى الله علیهو آله وسلم فرمود: تو آدم زیان رسان و سختگیرى هستى و در دین اسلام نه زیان دیدنمورد قبول است و نه زیان رساندن . سپس رو کرد به مرد انصارى فرمود: برو درختخرما را بکن و جلوى سمره بینداز! آنان رفتند و این کار را کردند در این موقع ، حضرتبه سمره فرمود: - حالا برو درختت را، هر کجا خواستى بکار.(11)
رسول خدا صلى الله علیه و آله روزى وارد مسجد شد ومشاهده فرمود دو جلسه تشکیل یافته است . یکى ، جلسه علم و دانش است ، که در آناز معارف اسلامى بحث مى شود و دیگرى جلسه دعا و مناجات است ، که در آن خدا را مىخوانند و دعا مى کنند. پیمغبر صلى الله علیه و آله فرمود: این هر دو جلسه خوباست و هر دو را دوست دارم ، آن عده دعا مى کنند و این عده راه دانش مى پویند و بهبى سوادان آگاهى و آموزش مى دهند، ولى من این گروه دوم را بر گروه اول که صرفا بهدعا و مناجات مشغولند ترجیح مى دهم ، زیرا من خود از جانب خداوند براى تعلیم وآموزش بر انگیخته شده ام . آنگاه رسول گرامى صلى الله علیه و آله به گروه تعلیمدهندگان پیوست و با آنان در مجلس علم نشست .(5)
7- چهار خصلت خدا پسند
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِالْرَّحیمْ
خداوند به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وحى کردکه من از جعفر بن ابى طالب به خاطر چهار صفت قدر دانى مى کنم . پیغمبر صلى اللهعلیه و آله جعفر را خواست و موضوع را به ایشان خبر داد. جعفر عرض کرد: اگرخداوند به شما وحى نمى کرد، من هم اظهار نمى کردم . یا رسول الله ! من هرگز شرابننوشیدم ، زیرا مى دانستم که اگر بنوشم عقلم نابود مى شود. و هرگز دروغ نگفتم ،زیرا دروغ خلاف مروت و ضد کمال انسان است . و هرگز زنا نکرده ام ، زیرا ترسیدمبا ناموسم همان عمل انجام بشود. و هرگز بت نپرستیدم ، زیرا مى دانستم که بتپرستى منفعتى ندارد. رسول خدا دست مبارکش را بر شانه وى زد و فرمود: سزاواراست که خداوند به تو دو بال مرحمت کند، تا در بهشت پرواز کنى .(6)
مردى به نام (ابو ایوب انصارى ) محضر پیغمبر صلىالله علیه و آله رسید و عرض کرد: یا رسول الله ! به من وصیتى فرما که مختصر وکوتاه باشد تا آن را به خاطر سپرده ، عمل کنم . پیغمبر فرمود: پنج چیز را بهتو سفارش مى کنم : 1- از آنچه در دست مردم است ناامید باش ! چه این که ، براستىآن عین بى نیازى است . 2- از طمع پرهیز کن ! زیرا طمع فقر حاضر است . 3- نمازت را چنان بخوان که گویا آخرین نماز تو است و زنده نخواهى ماند تا نماز بعدى رابخوانى . 4- بپرهیز از انجام کارى که بعدا به ناچار از آن پوزش طلبى . 5- براى برادرت همان چیزى را دوست بدار که براى خودت دوست دارى .(4)