سوال اصلی وسوالات فرعی این مساله:آیا رابطه ای بین عقل و ایمان وجوددارد؟تعریف لغوی واصطلاحی ایمان وعقل چیست؟درآموزههای غرب واسلام چه نسبتی میان ایمان و عقل برقراراست؟آیا سازگارند یا تعارض داند؟در صورت تعارض کدام مقدم ؟ایمان و عقل در آموزههای اسلامی کتاب و سنّت چه نسبتی با هم دارند؟
فصل اول:مفاهیم اصلی
مفهوم ایمان در لغت واصطلاح:معنای لغوی ایمان تصدیقی که توام باآرامش واطمینان باشدراگویندودراصطلاح ایمان اختلاف نظرمتعددی بین متکلمین غربی ومسلمان وجود داردولی آنچه مشهور بین متکلمین وفلاسفه اسلامی است عبارت است ازتصدیق قلبی که مبتنی برمعرفت حصولی یا حضوری است.ومشهور بین متکلمین غربی دردیدگاه کلاسیک گفته اند:ایمان عبارتندازباورکردن گزارهای است که توسط وحی بیان شده ودر اختیار بشرقرارگرفته است.ودردیدگاه مدرن که می گوید:ایمان نوعی سرسپردگی به خداست.
مراتب ایمان:مراتب ایمان چهارمرتبه است.مرتبه اول ایمان به زبان.مرتبه دوم ایمان به قلب ومرحله سوم آنکه مراتب ایمان را شناخته وآنها راتصدق نماید چه تصدیق عرفانی وچه برهانی.(ایمان به یقین)آخرین رتبه آن این است که انسان درنوراحدیت چنان مستغرق شده باشد که فقط واحد قهار راببیند.واین مرحله حاصل نمی شود مگر برای اولیای کامل.
مفهوم عقل در لغت واصطلاح:معانی مختلفی رابیان کرده اند ولی معانی که درتمام موارد ماده عقل محفوظ است همان عقال کردن وبستن(هوای نفس)است تاانسان به تمییزحق ازباطل وفهم صحیح نائل آیدودر اصطلاح آنچه دراین بحث مقصود است،همان قوه ادراکی ناب انسان است که امورکلی رادرک کندو معرفت کلی درحوزه حکمت نظری وعملی رابه دست آورد.پس عقل دراینجا به معناى عقل استدلالگر،عقل ادراکى(معقولات)،است.
اقسام عقل ازدیدگاه متکلمین اسلامی:یکى طبیعى(غریزی)وآن قوّتى است که بوسیله آن آدمى از سایر حیوانات ممتازاست.دوم اکتسابی وآن قوّتى است که بوسیله آن تمیزمیدهد میان کارهایى که درآخرت به نفع یا ضرر اوست.
اقسام عقل ازدیدگاه فلاسفه:الف)عقل عملی ومراتب آن:عبارتنداز قوه ای(عامله)که استنباط صناعات انسانیه می کندوقبیح وجمیل را در فعل وترک می فهمدکه برای آن چهارمرتبه ذکرکرده اند:1- پاک کردن ظاهر با به جاآوردن عبادات واجتناب از محرمات 2- تطهیر باطن اززشتی ها3- تمام معلومات ویا قسمت بیشترآن را مشاهده نماید.4- مرحله فنای نفس است ازذات خویش.
ب)عقل نظری ومراتب آن:عبارتندازقوه ای(عالمه)که اراده تصورات وتصدیقات رامی کند.وحق وباطل رادر موردآنچه ادراک می کند تشخیص می دهد.که شامل چهارمرحله می باشد.1- عقل بالهیولى:وآن استعداد محض است
2- عقل بالفعل:برای شخص علوم بدیهیات واولیات حاصل می شود.در این مرحله شخص قوه تعقل رادارد
3- عقل بالملکه:آدمى در این عقل نیروى تمیز بین نیک و بد را دارا میگردد وآن دانش درنفس او ثابت میگردد.
4- عقل مستفاد:دراین مرحله تمام معلومات به صورت کامل بدون توجه والتفات نزدشخص حاضر است.
فصل دوم :تاریخچه رابطه عقل و ایمانبررسی تاریخی نشان می دهد که نسبت میان«عقل و دین»جزء مسائل کلام جدید نیست,بلکه ازکهن ترین مسائل مهم درعرصة دین پژوهی است که ازدیربازتوجه فیلسوفان ومتألهان ادیان مختلف مخصوصا ادیان الهی را به خودجلب کرده است.به گونه ای که پهنة تاریخ ادیان رامی توان صحنة گفت وگوها ومباحثات مستمرعقل ودین قلمدادکرد.آنچه از آثارسقراط و افلاطون وارسطو ودیگرحکیمان ودانشمندان پیشین فهمیده مى شوداین است که این بحث سالها پیش ازمیلادمسیح(ع)توسط یهودیان مطرح بوده است.که مفاهیم تورات با عناصر تفکر افلاطونی به شدت درهم آمیخته بود.ومتفکرینی از جمله فیلون وفیومی رابه خود مشغول کرده بود.مسیحیت به سه دوره پیش ازمدرنیسم،دوره مدرنیسم،ودوره پسامدرن تقسیم می شود دردوره پیش ازمدرنیسم ایمان طریق و جاد? شناخت حقیقت بود وافرادی چون آگوستین قدیس,توماس آکویناس وفلوطین)این بحث رابه صورت جدى پى گرفتند،اما مدرنیسم عقل راجایگزین ایمان کردو حال دردور? پسامدرن می گفتند:حقیقتی که من میشناسم باحقیقتی که تومیشناسی یکسان استدوره مسیح به سه دوره تقسیم می شود.قصه نسبت عقل و ایمان در حوزه فرهنگ اسلامى،قصه اى دلکش ودرعین حال، تأمل برانگیز است;گروه هاى مختلفى از متفکران اسلامى یعنى فلاسفه،متکلمان، عرفا، فقها، اهل حدیث، اخباریون و...و نیز انشعابات آنها یعنى فلاسفه مشاء،اشراق و صدرایى و متکلمان معتزله، اشاعره و شیعه دراین زمینه سخن ها دارندو روى کردها وگرایش هاى متفاوتى را عرضه کرده اند.