( 8 )
البته روشن است این ساده زیستى به معناى رهبانیت و دورى گزیدن از مسئولیت ها نیست بلکه بخشى ازاحساس مسئولیت انسان مومن زهداوست . اینست که وقتى ازامیر مومنان على[ ع] درباره جامه کهنه مندرسش سئوال مى کنند مى فرماید:
یخشع القلب بلبسه و یقتدى به المومن اذا رآه على
دل به خاطر پوشیدن چنین لباس نرم مى گردد مومنان اقتدا مى کنند آن هنگام که بر من مشاهده کنند.
یعنى چون رهبر مسلمین را با سادگى و در کمال زهد مشاهد کنند به اواقتدا مى کنند و مستمندان اگر جامه نو ندارند از پوشیدن جامه کهنه ناراحت نمى شوند.
یکى دیگراز آثار ساده زیستى و ترک تجملات ایجاد روحیه ایثار درانسان است که بدون وابستگى به آن فراهم نمى گردد زیرا یکى از فلسفه هاى زهدایثاراست وایثار به معناى ترک خود براى دیگران و خود را براى آسایش دیگران به رنج افکندن است .
در صورتى انسان ایثارگر مى شود که روحیه زهد را در خود به وجود آورده باشد و زندگى ساده و بى تکلف و در کمال قناعت را فراهم کرده باشد. واین جز با تمرین ممارست حاصل نمى شود ممکن است کسى چنین تصور کند: وابسته نبودن به دنیاامرى آسان است در صورتى که چنین نیست انسان در صورتى مى تواند دراین راه موفق شود که با ترک دنیا وزرق و برق آن و تمرین و ممارست این روحیه را در خودایجاد کند.
البته دراینجا سخن ازاهمیت ایثار نیست که از پرشکوهترین مظاهر جمال و جلال انسانیت است و تنهاانسانهاى بسیار بزرگ به این قله شامخ صعود مى کنند اما براى رهبران جامعه که در مقام مسئولیت و هدایت جامعه قرار گرفته اند بدون ایثار واز خودگذشتگى نمى توانند به مدارج عالى برسند و مسئولیت خود راایفا کنند واین جزاز طریق خودسازى و گرایش به زهد ممکن نیست .
ازاین روى نمونه هاى عالى ایثار در زندگى پیامبر وائمه معصومین دیده مى شود و آنان با تفاوت شرایطاجتماعى از نظر فزونى محرومیت و کاستى آن هر یک بگونه اى ایثارگران واقتى عصر خود بوده اند تا آنجا که قرآن سوره[ هل اتى] را دراین باره نازل مى کند.
و همچنین است زندگى عالمان گذشته که بودن چنین روحیه اى به موفقیت هاى شایان و خدمت به جها بشریت نرسیده اند:
***
یکى دیگراز ثمرات ساده زیستى ایجاد روحیه آزادى و آزادگى است . نیاز و وابستگىانسان به دنیا او را برده و مطیع خود مى سازد. زیراانسان براى اینکه به زندگى خویش رونق و صفا بخشد به تنعم و تجمل رو مى آورد و تدریجا به آنچه آنها را وسیله تنعم و تجمل و یاابزار قوت و قدرت خویش قرار داده خو مى گیرد و عادت مى کند و شیفته مى گردد و رشته هایى نامرئى او را به آن اشیاء مى بندد و عاجز و زبون و ذلیل آنها مى سازد.
و در نتیجه او را در برابر مسئولیت ها و مشکلات بزانو در مى آورد.
برعکس آنانکه سبکبال و سبکباراز دنیا و زخارف آن باشند احساس آزادى مى کنند و خود را برده و مملوک دنیا و وابستگى هاى آن نمى دانند زیرا خویشتن خویش راازاین ضعف و زبونى رها ساخته اند.
على(ع) دراین باره چنین مى گوید:
الدنیا دار ممر دار مقر والناس فیها رجلان رجل باع فها نفسه فاوبقها و رجال ابتاع نفسه فاعتقها.
دنیا گذرگاه است نه ایستگاه و مردم دراین گذرگاه دو دسته اند: برخى خود را مى فروشند و برده آن مى سازند و در نتیجه خویش را تباه مى کنند و برخى دیگر خویشتن را مى خزند و آزاد مى سازند.
آرى مومن چون وابستگى به دنیا و تشریفات او را ناتوان و زبون مى کند و آزادگى درونى او را سلب مى کند نه تنها آن را رها مى کند بلکه کوشش در پرهیزاز عادت به دنیا مى کند زیرا زهداز دنیا راحتى قلب و بدن اواست |