طمعکار در بند خوارى گرفتار است . [نهج البلاغه]

14- ادب


ادب چیست؟
نشانه‏ها و جلوه‏ها
ادب از که آموزیم؟
از ادب پیامبر(ص)


از قیمتى‏ترین سرمایه‏ها و میراثهاى حیات آدمى «ادب» است، حتى بالاتر از ثروت و سرمایه است (ادب مرد، به ز دولت اوست).
در برخوردها چیزى به زیبایى و جذابیت ادب نمى‏رسد. باید آن را آموخت، به کار بست تا روابطى سالم و احترام‏آمیز و پایدار میان افراد، حاکم شود. اما همین واژه متداول و مشهور، گاهى تعریفى ناشناخته و حدّ و مرزى مبهم دارد. از این‏رو مناسب است که بر مفهوم و جایگاه و شرایط آن، تأملى مجدد داشته باشیم و بدانیم که براستى «ادب چیست؟»

ادب چیست؟


این صفت که سرمایه ارزشمند رفتارى انسان و رسالت پدر و مادر و مربى است بر چه پایه‏هایى استوار است؟ آیا یک خصلت درونى است؟ آیا رفتارى اجتماعى است یا حالتى روحى؟ رمز اینکه انسان از افراد مؤدب، خوشش مى‏آید چیست؟
وقتى سخن از «ادب» به میان مى‏آید، نوعى رفتار خاصّ و سنجیده با افراد پیرامون (از کوچک و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر مى‏آید. این رفتار که از تربیت شایسته نشأت مى‏گیرد، به نحوه سخن گفتن، راه رفتن، معاشرت، نگاه، درخواست، سؤال، جواب و ... مربوط مى‏شود.
ادب، هنرى آموختنى است. مى‏توان گفت: «ادب، تربیت شایسته است»، خواه مربى، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربى.
امام صادق(ع) فرمود: پدرم مرا به سه نکته ادب کرد ... فرمود: هر کس با رفیق بد همنشینى کند، سالم نمى‏ماند و هر کس که مراقب و مقید به گفتارش نباشد پشیمان مى‏گردد و هر کس به جاهاى بد، رفت و آمد کند، متهم مى‏شود: «اَدَّبَنى ابى بثلاثٍ ... قال لى: یا بُنىَّ! مَنْ یَصْحَبْ صاحبَ السوءِ لا یَسلِمْ و مَن لا یقیّدْ الفاظَهُ یَنْدَم و مَن یَدْخُلْ مداخِلَ السّوءِ یُتَّهمْ.»(1)
آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه داشتنِ «دوستى» و «گفتار» و «معاشرت» است. دوست دارى با تو چگونه رفتار کنند؟ مگر نه اینکه مى‏خواهى تو را با احترام یاد کنند؟ خوبیهایت را بگویند؟ نام و لقب زشت بر تو نگذارند؟ مگر نه اینکه از توهین و تحقیر و استهزاى دیگران نسبت به خودت ناراحت و رنجیده مى‏شوى؟ مگر نه اینکه دوست دارى در جمع مردم، مورد تکریم و تشویق و توجه قرار گیرى؟
یکى از نکات مهم مربوط به معاشرت، آن است که آنچه را در باره خود نمى‏پسندى، در باره دیگران هم روا ندانى و آنچه نسبت به خویش دوست مى‏دارى، براى دیگران هم بخواهى و آنچه را در کار دیگران زشت مى‏شمارى، براى خود نیز زشت بدانى. اگر از کارهاى ناپسند دیگران انتقاد مى‏کنى، همان کارها و صفات در تو نباشد. این نوعى «خود ادب کردن» است و کسى به این موهبت دست مى‏یابد که از فرزانگى و هوشیارى و عقلانیّتى تیز و بصیر برخوردار باشد. به فرموده حضرت امیر(ع):
«کفاک اَدباً لِنَفْسِکَ اِجتنابُ ما تَکْرَهُهُ مِنْ غیرِکَ»؛(2)
در ادب کردن تو نسبت به خویشتن، همین تو را بس که آنچه را از دیگرى ناپسند مى‏بینى از آن پرهیز کنى.
هر کس حدّ و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، داراى ادب است. بى‏ادبى، نوعى ورود به منطقه ممنوعه و پایمال کردن حدّ و حریم در برخوردهاست. این سخن بلند علوىّ را هم در این زمینه بخوانیم که فرمود:
«اَفْضَلُ الأدبِ اَنْ یَقِفَ الإنسانُ على‏ حَدِّهِ و لا یَتَعدّى‏ قَدْرَهُ»؛(3)
برترین ادب، آن است که انسان بر سر حدّ و مرز و اندازه خویش بایستد و از قدر خود فراتر نرود.
ادب، به خودى خود یک ارزش اخلاقى و اجتماعى است و ارزش‏آفرین، هم براى فرزندان، هم براى اولیاء که تربیت‏کننده آنانند. ادب در هر که و هر کجا باشد، هاله‏اى از محبت و مجذوبیت را بر گرد خود پدید مى‏آورد و انسان باادب را عزیز و دوست‏داشتنى مى‏کند. ادب، خودش یک سرمایه است و هر سرمایه‏اى بدون آن بى‏بهاست. مدالى است بر سینه صاحبش که چشمها و دلها را خیره و فریفته مى‏سازد.
آراستگى هر چیزى به چیزى است.
آن گونه که علم، با حلم آراسته مى‏گردد،
و شجاعت، با گذشت و عفو زینت مى‏یابد،
و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا مى‏کند،
حسب و نسب هم با ادب، ارج مى‏یابد. شرافت نسب و اعتبار خانوادگى و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشى سطحى بر چهره‏اى زشت است. این سخن حضرت على(ع) است که:
«لا شَرَفَ مَعَ سُوءِ الأدبِ»؛(4)
با بى‏ادبى، هیچ شرافتى نیست.
کسى که بى‏اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت مى‏یابد. ادب، حتى نسب و تبار نامناسب را هم مى‏پوشاند. کلام امیرالمؤمنین(ع) چنین است:
«حُسْنُ الأدبِ یَسْتُرُ قبیحَ النَّسَبَ.»(5)

نشانه‏ها و جلوه‏ها


هر یک از ادب و بى‏ادبى نشانهایى دارد. شناخت ادب هم جز با توجه به نمودهاى بى‏ادبى میسر نمى‏گردد. این نمودها و نشانه‏ها و علایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد.
اگر عاقلانه زیستن و متانت در گفتار و وقار در رفتار، نشانه ادب است. بى‏خردى، گفتار زشت، بددهانى، تندخویى، زشت‏گویى، دشنام و توهین، سبکسرى و خیره‏سرى، لجاجت و عناد و ... هم بى‏ادبى است.
اگر کنترل دوستیها و معاشرتها ادب است، بى‏ادبى یعنى رفت و آمد با افراد ناباب و بى‏دقتى در گزینش دوستان و بى‏تعهدى در مجالستها و رفاقتها. آنکه زشت‏گفتار و بدزبان است، به تعبیر حضرت على(ع) از ادب بى‏بهره است: «لااَدَبَ لِسَیِّئ النُّطْقِ.»(6)
کسى که در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت و تکریم یاد کند و مدام به استهزاء دیگران و غیبت آنان مشغول است، آنکه یاوه دیگران را با یاوه و دشنامشان را با دشنامى زشت‏تر پاسخ مى‏دهد، آنکه در مجالس و محافل و صفها، رعایت حق دیگران و نظم و مقررات و سکوت و نوبت را نمى‏کند، آنکه حاضر نیست به حرف دیگران گوش دهد، کسى که در گفتگو و بحث، داد مى‏زند، گلو پاره مى‏کند و جانب انصاف و حق را مراعات نمى‏کند، آنکه ... اینها همه نشانه‏هایى از فقدانِ ادب است.
از آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن یا لخت بودن، خلال کردن، دهن‏درّه، سرفه، عطسه و ... نشان ادب است. بى‏ادبى، بى‏اعتنایى به حقوق و شخصیت و حرمت انسانهاست. اگر کسى هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفکند، یا به طرز مشمئزکننده‏اى غذا بخورد، یا به جاى تقدیم دو دستىِ نامه و وسیله و ابزار، آن را پرت کند یا حتى یک دستى بدهد، یا هنگام مطالعه شما، سر و صدا کند، یا هنگام خلوت، سرزده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورود نگیرد، اینها نمونه‏هایى از مراعات نکردن ادب اجتماعى است.
جالب این است که اسلام براى همه این موارد، دستورالعمل دارد. «تربیت اسلامى» و اخلاق مکتبى، همه دستورها و «باید» و «نباید»هایش، «ادب‏آموزى» است.کسى که پاى‏بند تعالیم دین نباشد، از حوزه ادب به وادى بى‏ادبى پاى نهاده است.

ادب از که آموزیم؟


رفتار نیک دیگران، بر انسان تأثیر مثبت مى‏گذارد. این امرى روشن و طبیعى است. ناپسندیهاى اخلاقى مردم نیز تأثیر سوء مى‏گذارد. این هم عادى است. هنر انسانهاى فرزانه و هوشمند آن است که از رفتارهاى ناپسند دیگران هم عبرت و درس مى‏آموزند.
هم نیکان الگوى نیکى‏اند، هم بدان سرمشق بدى براى غافلان. اما عاقلتر کسى است که از بدیها راه خوبیها را مى‏آموزد. این همان حکمتِ لقمانى است که از فرزانگى او سرچمشه مى‏گیرد. به قول سعدى:
«لقمان را گفتند: ادب از که مى‏آموختى؟ گفت: از بى‏ادبان، که هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.»(7) و اگر جز این بود، لقمان به لقبِ «حکیم» مشهور نمى‏شد. آرى ... ادب آموختن از بى‏ادبان. همچنان که باید کم‏حرفى را از ورّاجان پرحرف و بیهوده‏گوى الهام گرفت. بزرگوارى و کرامت نفس را هم باید از زشتىِ کارِ تنگ‏نظران و خسیس‏طبعان فرا گرفت. هیچ کس از زشتى و بدى، خوشش نمى‏آید. پس چرا ما خود را از آن پاک نسازیم که محبوب شویم؟ اگر از زشتیهاى دیگران، آموختیم که به خوبیها روى آوریم، «استاد اخلاقِ» ما در درون خودمان نهفته است. این روش، شیوه آموخته از امیر مؤمنان(ع) است که فرمود:
«اِذا رَأیتَ فى‏ غَیْرِکَ خُلْقاً ذَمیماً فَتَجَنَّبْ مِنْ نَفْسِک اَمثالَهُ»؛(8)
هر گاه در دیگرى اخلاق ناپسندى را دیدى، بپرهیز که آن گونه رفتار در خودت نباشد!
عیساى مسیح هم همین روش را داشت. از او پرسیدند: چه کسى تو را ادب آموخت؟ فرمود: کسى مرا ادب نکرد. من، زشتى جهل را دیدم و از آن پرهیز کردم.(9)
نشست و برخاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق و خوى و رفتارمان را به زینت «ادب»، مى‏آراید.

از ادب پیامبر(ص)


رسول اکرم(ص) که اسوه ایمان و الگوى اخلاق و ادب و رفتار نیکو است، خود را ادب کرده پروردگار دانسته و مى‏فرماید: «اَدَّبَنى رَبّى فَاَحْسَنَ تأدیبى»؛(10) پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد!
«سیره پیامبر»، یک کتابِ ادب‏آموزى است. رفتار پیامبر، نمونه عالى اخلاقى و معاشرت والاست. به چند نمونه از ادبِ برخورد پیامبر با دیگران اشاره مى‏کنیم:
رسول خدا با هر کس روبه‏رو مى‏شد، سلام مى‏داد، هم به کوچک، هم بزرگ.(11)
هیچ گاه پاى خود را پیش کسى دراز نمى‏کرد. هنگام نگاه، به صورت کسى خیره نمى‏شد، با چشم و ابرو به کسى اشاره نمى‏کرد، هنگام نشستن، تکیه نمى‏داد.(12)
وقتى با مردم دست مى‏داد و مصافحه مى‏کرد، هیچ گاه دست خود را عقب نمى‏کشید، تا طرف مقابل دست خود را بکشد.(13) هیچ خوراکى را مذمّت نمى‏کرد. به هیچ (14)کس دشنام و ناسزا نمى‏گفت و سخن ناراحت‏کننده‏اى بر زبان نمى‏آورد و بدى را با بدى پاسخ نمى‏گفت. زیرانداز خود را به عنوان اکرام، زیر پاى کسى که خدمتش مى‏رسید پهن مى‏کرد.(15) از روز بعثت تا دم مرگ، هرگز در حال تکیه دادن غذا نخورد.(16) هدیه افراد را (هر چند اندک و ناچیز) قبول مى‏کرد.(17) بیشتر اوقات، رو به قبله مى‏نشست.(18) زانوهایش را پیش اشخاص، بازنمى‏کرد و بیرون نمى‏آورد. بر تندخویى غریبه‏ها در سؤال و درخواست و سخن صبر مى‏کرد. هیچ کس را ملامت و سرزنش نمى‏کرد و در پى کشف اسرار دیگران نبود.(19)
خنده‏هایش تبسم بود و هرگز قهقهه سر نمى‏داد.(20) بسیار شرمگین و باحیا بود. سخن کسى را قطع نمى‏کرد. از جلوى خودش غذا مى‏خورد. کار افراد را به هر شکلى راه مى‏انداخت و ... بسیارى از فضایل برجسته دیگر که همه حاکى از روحى بلند و اخلاقى والا و ادبى متعالى بود.
ادب در معاشرت، میزان رشد و شعور انسان است و هر کس به اندازه‏اى مى‏ارزد که ادب دارد. عیار سنجش قیمت انسانى افراد، «ادب» آنان است.
وقتى مى‏توان با «ادب»، دلها را خرید و هنگامى که «ادب داشتن»، نشانه ایمان و وسیله تقرّب به خدا و محبوبیت نزد خالق و خلق است، چرا از سنت رسول خدا و سیره اولیاء دین، ادب نیاموزیم؟ ... آرى، ادب در گفتار و کردار، در خانه و جامعه، با کوچک و بزرگ، با خودى و غریبه، در همه جا ... و با همگان!

1. بحارالانوار، ج‏75، ص‏261.
2. میزان الحکمه، ج‏1، ص‏72.
3. غررالحکم.
4. همان.
5. همان.
6. همان.
7. گلستان سعدى، باب 2، حکایت 20.
8. میزان الحکمه، ج‏1، ص‏70، حدیث 374.
9. ما ادّبنى احدٌ رأیتُ قبحَ الجهلِ فجانبتُه (بحارالانوار، ج‏14، ص‏326).
10. میزان الحکمه، ج‏1، ص‏78.
11. سنن النبى، علامه طباطبایى، ص‏41، 43 و 75.
12. همان، ص‏45، 46، 47، 73 و 61.
13. همان، ص‏41 و 47.
14. همان.
15. همان، ص‏75 و 76.
16. بحارالانوار، ج‏16، ص‏237.
17. همان، ص‏227 و 240.
18. همان.
19. مکارم الاخلاق، ص‏13، 15 و 17.
20. سنن النبى، ص‏75.