سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمندان در میان مردم، مانند ماه شب چهارده در آسمان اند که بر دیگر ستارگان پرتو می افکند . [امام علی علیه السلام]

موضوع مقاله : بررسی پرخاشگری در کودکان و نوجوانان و مقابله با آن

 یکی از دلایل عمده ای که باعث پرخاشگری و گاه حتی فراتر رفته و تبدیل به شکستن هنجار ها و بزهکاری می گردد سرزنش و نکوهش های بسیار والدین در دوران کودکی و نوجوانی می باشد.سرزنش هایی که در انتها باعث از بین رفتن اعتماد بنفس کودکان نسبت به عملکرد خود می گردد و بهمین منظور دائم تلاش می کنند تا بجای برآورد و بیان خواسته های خود به خواسته های دیگران توجه کنند چون آموخته اند که عملکرد ایشان اغلب مورد سرزنش و نکوهش قرار گرفته و ناگزیر برای بدست آوردن نوازش از جانب والدین و نزدیکان خود می بایست اینگونه عمل کنند. متاسفانه این عملکرد والدین در بسیاری مواقع با شکست روبرو می گردد زیرا هنگا میکه کودک کاری مورد انتظار را انجام می دهند، ولی نوازش دریافت نمی کند احساس می کند که به او خیانت شده است. بهمین دلیل بعدها او دچار مشکل شده و راه حل را در گرفتن انتقام با شکستن هنجارها و یا پرخاشگر می گردد. در اینجا نمونه هایی از این موضوع در زیر ارائه شده است.

 نـــوازش داده نمی شوند تا کــــودک زیاد لوس نشود

چون نوازش دریافت نمی کنند، یاد می گیرند که بعدها در زندگی نیز آن را قبول نکنند و به این ترتیب هیچوقت یاد نمی گیرند که بگویند متشکرم. حتی در عوض آن گاها می گویند " برو بابا اینکه چیزی نبود" بعبارت دیگر آنقدر به این رفتار عادت کرده است که هر عملی برای او پیش پا افتاده و نا چیز است.

غــــوره نشده مـــویـــز نشـــو

برخی از والدین از براز تحسین خودداری می کنند و حتی کلمه "آفرین" را بمنظور ایجاد انگیزه ای برای موفقیت های بزرگتر ادا نمی کنند. بدین ترتیب کودک در سراسر زندگی آینده اش از کوههای بدون قله بالا می رود و زجر سقوط در دره های بی انتها را احساس می کند، زیرا هرگز به پاداشی که انتظارش را می کشند نمی رسند. این گروه اگر چه از تلاش دست بر دار نیستند اما، خشم و ناکامی او هر دم افزایش می یابد تا آنجا که در آن غرق می شوند و بالاخره کار به مناظره و دشمنی می کشد.

مــــوفقیتهای کــــودک فهمیده نمـــــی شود

موفقیتهای کودک فهمیده نمی شود، و لذا بحساب نمی آید. کوروش مدال جایزه اول مسابقه مقاله نویسی مدرسه تحت عنوان "بهترین راه مبارزه با عدم توازن بین المللی" را به خانه آورد. اما کوروش بعدا تصادفا می شنود که مادرش ضمن صحبت به دوستی می گوید "مقاله نویسی کوروش بعد نیست". او این صحبت را بدون درک موفقیت بزرگ پسرش با دیگری درمیان می گذارد و متوجه سعی و تلاش سخت پسرش برای بدست آوردن این موقعیت بزرگ نمی گردد.

تـــو هیچـــوقت کــــاری را درست انجام نمــــی دهــــی

بعبارت دیگر آنطور که من می خواهم انجام نمی دهی. فردی سالها تلاش می کند و پس از مرارت های بسیار به درجه دکتری می رسد و در روانپزشکی تخصص می گیرد اما، یک روز که به ملاقات مادرش می رود و در گفتگویی مادرش به او می گوید "دکتر شدی خیلی خوب، اما چرا رفتی روانپزشک شدی. نمی توانستی یک تخصص بهتر بگیری". بعبارت دیگر پیام والد این است. اینطور که هستی نباش. آن چیزی باش که من همیشه در رویا هایم از تو داشتم. آخ چقدر دلم می خواست تو جراح می شدی که مردم بگویند پسر او جراح است.

کامــــــل نیســـت

مریم و فراز روزها با شوق و ذوق تمام وقت صرف می کنند تا دیوار های اتاق را رنگ تازه بزنند. سپس از پدرشان می خواهند تا بیایید و درباره کارشان نظر بدهد، درهمین حال منتظر تعریف و تمجید پدر می باشند بخاطر رنگ و نقاشی جدید اتاق اما تنها چیزی پدر می گوید این است. بد نیست البته آن گوشه سقف را هم انگار فراموش کردید.

ســـــرقت نــــوازشهـــــا

جوانی که نشان بهترین دانشجوی سال را می گیرد و با افتخار و غرور از سالن بیرون می اید با این حرف مادر روبرو می شود که پسرم برو خدا را رو شکر کن چون تمام عمر برایت دعا کردم و تو همه این تشویق ها و ستایش ها را رو مدیون خداوند هستی. در واقع پیامی که این جا ذکر می گردد این است که مادر انتظار ستایش دارد. قدردانی زمانی بی ریا بر زبان می آید که طرف مقابل خواستار آن نباشد. کودکان موقعی یاد می گیرند که از صمیم قلب بگویند متشکرم که بشنوند والدینشان از صیمیم قلب بگویند: متشکرم.

مخـــــدوش شدن نـــوازشـــــها

زیباترین و با ارزشترین مهر تایید های دیگران، در مقابل سخنان پدر و یا مادر پشیزی ارزش ندارد. مانند این جمله: آنها چی می فهمند، تازه تو زندگی ما نیستند که ببینند یا لیسانس مدرسه عالی خوبه اما اگر مثل پسر عموت رفته بودی دانشگاه هاروارد و مدرک آنجا رو می گرفتی آن یک چیز دیگه بود.

مـــوفقیتها دست کــم گـــــرفته مــــــی شوند

امیر هم کار می کند و هم به دانشگاه می رود. همچنین اعلی رغم کار تمام وقت او موفق می شود تا بورسیه تحصیلی رایگان را برای درجه دکترا در دانشگاه آکسفورد را بدست آورد. پدر امیر از این وضعیت راضی نیست و می گوید آخر می خوای بری خارج چیکار؟ اینهمه درس خوندی و ما کمکت کردیم حالا بجای اینکه بر گردی عصای دست ما برای زمان پیری باشی می خوای بری خارج. آخه این هم شد کار حسابی!!!! بلی زندگی برای تلاشگران ابدی، مبارزه ای است بی حاصل برای بدست آوردن چیزی که اصلا وجود ندارد. شاید نکات بالا در نگاه اول زیاد مهم بحساب نیاید اما واقعیت این است بسیاری ازکودکان و بزرگسالانی که در گیر پرخاشگری و ناهنجاریهای اجتماعی می گردند ریشه در گذشته دور دارند. بعبارت دیگر نمی خواهند همچون گذشته مورد سرزنش قرار گیرند و حود را بهترین نشان دهند اگر چه شاید این عملکرد در جهت منفی باشد. شما در زندگی خود چگونه عمل می کنید آیا می خواهید دیگران را شبیه خود سازید یا آنها را بگونه ای تربیت نمایید که آرزوهای شما را برآورده سازند یا اجازه می دهید خودشان باشند و از آنچه که هستند لذت ببرند اگر چه با شما تفاوت داشته باشند.

مجلـــه بهــــار ایـــران


  
  

شیطان رانده شده

موضوع ابلیس نزد ما امری ساده و پیش پا افتاده است به گونه ای که روزی چندبار او را لعنت کرده و از شر آن به خدا پناه می بریم. و بعضی افکار پریشان خود را به این دلیل که از ناحیه اوست تقبیح می کنیم. اما باید دانست که این موضوع بسیار قابل تامل و شایان دقت است. شایسته است منظر قرآن کریم را درباره حقیقت آن که موجودی عجیب و در عین حال از حواس ما غایب است ولی تصرفات عجیبی در عالم انسانیت دارد، جویا شویم؟! چرا نباید در صدد شناخت شیطان برآییم؟ چرا در شناخت این دشمن خانگی و درونی خود بی اعتناییم؟ دشمنی که از روز پیدایش بشر تا آنگاه که دست او از دامان هستی کوتاه شود به دنبال اوست! دشمنی که در عین حال که از آشکار همه باخبر است، از نهان آنان نیز اطلاع دارد و حتی از نهفته ترین افکاری که در زوایای ذهن و فکر آدمی جا دارد باخبر است. علاوه بر این که با خبر است، در پی دسیسه و گمراه ساختن صاحب آن نیز هست. (1) ما فرزندان آدم، شدیدا در معرض خطر انحراف از سوی «ابلیس » آن مکار پلید قرار گرفته ایم; همان دشمن غدار حیله گری که ابتدا بر حسب نقل قرآن کریم به والدین نخستین ما، آدم و حواعلیهما السلام وعده نصح و خیرخواهی داد و سوگند وفاداری یاد کرد: و قاسمهما انی لکما لمن الناصحین. و برای آن دو قسم خورد که من از خیرخواهان و نصیحت کنندگان شمایم، اما با این همه، آن خیانت درباره آن ها روا داشت که سبب خروجشان از بهشت و هبوطشان به زمین و مبتلا شدنشان به زندگی پرمحنت ارضی گردید. حال، همان شیاد پر مکر و فریب با فرزندان بنی آدم نیز همان می کند. چون ما را با کمال صراحت و شدت، تهدید به خیانت و راهزنی نموده که «لاقعدن لهم صراطک المستقیم »، و به یقین در سر راه مستقیم تو، برای گمراه سازی آنان می نشینم. و اکیدا سوگند بر «اغواء» بنی آدم یاد کرده است که «فبعزتک لاغوینهم اجمعین » به عزتت سوگند، همه آن ها را اغواء خواهم کرد و به گمراهی خواهم کشانید. آری آنجا که وعده «امانت » داده بود، آن گونه خیانت کرد، پس اینجا که صریحا وعده «خیانت » داده است چه خواهد کرد؟ (2) و لذا بر هر صاحب عقل و شعوری لازم و واجب است که بنابر فرمایش خداوند که می فرماید: «ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا» (3) به درستی که شیطان دشمن شماست پس شما نیز او را به عنوان دشمن در نظر آورید. به شناخت این دشمن و دام های آن اقدام کرده و با دست توسل به دامان پاک اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله زمینه وصول خود را به زمره مخلصین هموار و فراهم سازد. و از آنجا که شناخت و معرفت، زمینه ای لازم برای رسیدن به این مقصود است. برخی نکات و مطالب مفید را از دیدگاه قرآن، در این نوشتار می آوریم.

معنای ابلیس و شیطان

در قرآن مجید، در یازده مورد از کلود ابلیس یاد شده است (4) که در معنای این کلمه اختلاف نظر وجود دارد: برخی معتقدند که در اصل فارسی بوده و از جمله کلماتی است که از غیر زبان عربی در قرآن آمده است. اما برخی معتقدند این کلمه تحریف شده «دیاولس » یونانی است. (5) و اما کلمه شیطان در قرآن کریم به صورت مفرد در هفتاد مورد و به صورت جمع در هجده مورد آمده است. (6) درباره ریشه کلمه شیطان برخی معتقدند «شطن » می باشد به معنای دوری و بعد و لذا شیطان را شیطان گفته اند به خاطر دوری و بعد او از حق و تمرد او از فرمان خدا.

و برخی دیگر معتقدند: ریشه کلمه شیطان «شیط » است که در اصل اشاره دارد به از بین رفتن یک شی ء چه از طریق سوختن و چه غیر آن و به قول دیگر، شیط یعنی سوختن از روی غضب و شیطان را شیطان گویند چرا که از آتش خلق شده است. همچنان که در سوره ص آیه 76 آمده است: «... خلقتنی من نار...» مرا از آتش آفریدی. و نیز در سوره کهف داریم «فسجدوا الا ابلیس کان من الجن » (7) پس همه (ملائکه) سجده کردند به جز ابلیس که از جن بود، با توجه به آیه 15 سوره الرحمن که خلقت اجنه را از زبانه ها و شعله های آتش می داند و می فرماید: «و خلق الجان من مارج من نار» و جنیان را از زبانه ها و شعله های آتش خلق کرد، معلوم می شود شیطان از آتش آفریده شده است.

بنابراین باید گفت ابلیس اسم خاص است، برای آن متمرد رانده شده از درگاه الهی و شیطان اسم عام است برای هر موجود موذی و شریر.

انواع شیاطین

بر اساس آیات قرآن، شیاطین به دو دسته انسی و جنی تقسیم می شوند: آنجا که می فرماید: «و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن » (8) و این چنین برای هر پیامبری، دشمنی از جنس شیطان های انسی و جنی قرار دادیم، که از تقدم انس بر جن معلوم است خطر و شرارت شیاطین انسی از شیاطین جن بیش تر بوده و خداوند از این طریق قصد توجه دادن آدمی به این موضوع دارد و هم چنین آیات قرآن، ذریه و قبیله و لشکریانی را برای شیطان معرفی می فرماید که هر کدام از این ها، کمک و مددکار او در اغواء و گمراه کردن بنی آدمند، قرآن می فرماید: «افتتخذونه و ذریته اولیاء» (9) ، آیا او و ذریه اش را اولیاء خود می گیرید. و با این بیان، قصد سرزنش و توبیخ دارد و در جای دیگر می فرماید: «انه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم » (10) شیطان و قبیله اش شما را از جایی که شما آن ها را نمی بینید، زیرنظر دارند و در آیه ای دیگر می فرماید: «... و اجلب علیهم بخیلک و رجلک » (11) با تمام لشکریان سواره و پیاده ات بر آن ها احاطه کن.

مرحوم علامه طباطبایی در این رابطه می فرمایند: از آیات کریمه قرآن معلوم می شود که لشکریان شیطان در کندی و تندی در عمل همه مثل هم و برابر هم نیستند، بعضی تند و بعضی کند هستند. به شهادت این آیه که بعضی لشکریان او را سواره و بعضی را پیاده معرفی کرده است. (12)

فلسفه آفرینش شیطان

در رابطه با فلسفه آفرینش شیطان باید گفت: شیطان، وسیله و عاملی است در آزمایش و امتحان انسان توسط خداوند که با خواسته ها و دعوت های او به سمت شر و پلیدی هویت و واقعیت هر فردی آشکار می شود. حال در این جا یک سؤال مطرح است: آیا مگر نفس اماره آدمی در این آزمایش کفایت نمی کند؟ در پاسخ باید گفت: بله نفس اماره وسیله خوبی است در آزمایش آدمی ولی نقش شیطان در اینجا، شبیه کاتالیزور است. در آزمایشات طبیعی و آزمایشگاهی یعنی شیطان سرعت دهنده خوبی است در هویدا شدن واقعیت آدمی و در اصل نتیجه آزمایش و امتحان آدمی توسط خداوند، سریع تر و زودتر و مشخص تر بیان می شود. از سوی دیگر، در رابطه با فلسفه آفرینش شیطان باید گفت: شیطان به مثابه سگ درگاه الهی است که فقط وظیفه دارد آشنایان کوی حق را راه داده و از ورود نااهلان و غریبه ها جلوگیری کند. به تعبیری از ورود آنهایی که لیاقت زیارت و همنشینی خداوند متعال را ندارند جلوگیری کند.

پی نوشت ها

1. طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج 8، ص 46، 47

2. ضیاءآبادی، سیدمحمد، موعظه راه پیشگیری از نفوذ شیطان در دل انسان، ص 6

3. فاطر / 6

4. عبدالباقی، محمد فؤاد، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، ص 134

5. محقق، محمدباقر، دائرة الفرائد، ج 3، ص 427

6. عبدالباقی، محمد فؤاد، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، ص 382، 383

7. کهف /50

8. انعام /112

9. کهف / 50

10. اعراف /28

11. اسراء /64

12. طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج 13، ص 245

 


  
  

گل عفاف

هیچ باغبانى را سرزنش نمى‏کنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است، چون باغ بى‏دیوار، از آسیب مصون نیست و میوه و محصولى براى باغبان نمى‏ماند .

هیچ کس هم با نام «آزادى‏» دیوار خانه خود را برنمى‏دارد و شب‏ها در حیاطش را باز نمى‏گذارد، چون خطر رخنه‏ى دزد، جدى است .

هیچ صاحب گنج و گوهرى هم جواهرات خود را بدون حفاظ، در معرض دید رهگذران نمى‏گذارد تا بدرخشد، جلوه کند و چشم و دل برباید، چون خود جواهر ربوده مى‏شود .

هر چیز که قیمتى‏تر باشد، درصد مراقبت از آن بالاتر مى‏رود .

هر چه که نفیس‏تر باشد، بیم ربودن و غارت بیشتر است و مواظبت، لازمتر .

اگر در شیشه‏ى عطر را باز بگذارید، عطرش مى‏پرد .

اگر رشته‏ى مرواریدت را در کمد و صندوق نگذارى و در آن را نبندى، گم مى‏شود .

اگر در مقابل پنجره‏ى خانه‏ات، تورى نزنى، از نیش پشه‏ها و مزاحمت مگس‏ها در امان نخواهى بود .

وقتى راه ورود پشه‏ها را مى‏بندى، خود را «مصون‏» ساخته‏اى، نه «محدود» و زندانى .

وقتى در خانه را مى‏بندى، یا پشت پنجره‏ى اتاقت پرده مى‏آویزى، خانه خود را از ورود بیگانه و نگاه‏هاى مزاحم در پناه قرار داده‏اى، نه که خود را در قید و بند و حصار افکنده باشى .

اگر براى ایمنى از خطرها و آسودگى از مزاحمان، خود را بپوشانى، نه کسى ایراد مى‏گیرد و نه اگر هم ایراد بگیرد، اعتنا مى‏کنى، چرا که سخنش را بى‏منطق و ناآگاهانه مى‏دانى و مى‏بینى .

اینکه «دل باید پاک باشد»، بهانه‏اى براى گریز جاهلانه از همین مصونیت است و آویختن به شاخه‏ى «لاقیدى‏» وگرنه از دل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پاک برخیزد .

ظاهر، آینه‏ى باطن است و . . . «از کوزه همان برون تراود که در اوست‏» .

زن، به خاطر ارزش و کرامتى که دارد، باید محفوظ بماند و خود را حراج نکند و در بازار سوداگران شهوت، خود را به بهاى چند نامه و نگاه و لبخند نفروشد .

زن به خاطر لطافتى که دارد، نباید در دست‏هاى خشن کامجویان دیو سیرت، که نقاب مهربانى و عشق به چهره دارند، پژمرده شود و پس از آن که گل عصمتش را چیدند، او را دور اندازند، یا زیر پاشان له کنند .

زن به خاطر عصمتى که دارد و میراث‏دار پاکى مریم است، نباید بازیچه‏ى هوس و آلوده‏ى به ویروس گناه گردد .

گوهر عفاف و پاکى، کم‏ارزش‏تر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل خانه نیست .

دزدان ایمان و غارتگران شرف نیز فراوانند .

سادگى و خامى است که کسى خود را در معرض دید و تماشاى نگاه‏هاى مسموم و چشم‏هاى ناپاک قرار دهد و به دلبرى و جلوه‏گرى بپردازد و خیال کند بیماردلان و رهزنان عفاف را به وسوسه نمى‏اندازد و از زهر نگاه‏ها و نیش پشه‏هاى شهوت در امان مى‏ماند!

خراب کردن همه‏ى دیوارها و برداشتن همه‏ى پرده‏ها و باز گذاشتن همه‏ى پنجره‏ها، نشانه‏ى تیره اندیشى است، نه روشنفکرى! علامت جاهلیت است نه تمدن !

مى‏گویى نه؟ به طومار کسانى نگاه کن که پس از رسوایى و بى‏آبرویى، با دو دست پشیمانى بر سر غفلت‏خویش مى‏زنند و بر جهالت‏خود لعنت مى‏فرستند .

کسى که از «جماعت رسوا» نگریزد «رسواى جماعت‏» مى‏شود!

آنکه ایمان را به لقمه‏اى نان مى‏فروشد،

آنکه یوسف زیبایى را با چند سکه‏ى قلب عوض مى‏کند، آنکه «کودک عفاف‏» را جلوى صدها گرگ گرسنه مى‏برد و به تماشا مى‏گذارد، روزى هم «پشت دیوار ندامت‏» اشک حسرت بر دامن پشیمانى خواهد ریخت، در آخرت هم به آتش بى‏پروایى خود خواهد سوخت .

از اول که جامه‏ى عفاف سفید و شفاف است، نباید گذاشت چرکابه‏ى گناه بر آن بپاشد .

از اول باید مواظب بود این کاسه‏ى چینى نشکند و این جام بلورین ترک بر ندارد .

از اول نباید به پاى بیگانه، اجازه‏ى ورود به مزرعه نجابت داد، که بوته‏هاى نورس عصمت را لگدمال کند .

ولى . . . گریه بى‏حاصل است و بى‏ثمر، وقتى که شاخته شکست و گل چیده شد!!

    جواد محدثى

   


  
  

 

 

خطبه بدون نقطه امام علی (ع)

 

الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها.الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.

صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.

ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.

یگانه و یکتای بی نیاز(ی که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند). نه پدری دارد و نه فرزندی.شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمکاران (و متجاوزان) را هلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را (به خلایق) رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی. (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار (یکایک) آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و (مای?) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد (به توجّه پرستندگان و نیازمندان) است و سخایش مورد امید.

کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.

بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افکند. (همان) رسول گرامی که بدو سروری و درستی (در گفتار و کردار و رفتار) ارزانی شده، پاک و پیراسته است.خداوند این امّت را به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان (در نیاکان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.

درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر (برای آنان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، (برای همیشه:) تا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر.

او فرستاد تا تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای (زندگی) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور کار)تان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ و فراگیر).

از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها (:و تشویش دلها) و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست – بشناسید.

 

منابع

 

نهج السعادة فى مستدرک نهج البلاغه ج 1 ص 100 تا 103 خ 21،

 سفینة البحار ج 1 ص 397

تاریخ عماد زاده ج امیر المؤمنین ص 438

 

 


89/8/13::: 12:21 ص
نظر()
  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >