سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در مصیبتها چون آزادگان شکیبایى باید و یا چون نادانان فراموش کردن شاید . [نهج البلاغه]

«اصمعی‌ وزیر خلیفه‌ عباسی‌ در بیابان‌ به‌ خیمه‌ای‌ رسید. زنی‌جوان‌ و صاحب‌ جمال‌ درخیمه‌ بود. اصمعی‌ از او آب‌ طلبید. زن‌گفت‌: شوهرم‌ نیست‌ و اجازه‌ ندارم‌ به‌ شما آب‌ بدهم‌. ولی‌ اجازه‌ شیراین‌ بز بدست‌ خودم‌ است‌. زن‌ از شیر به‌ اصمعی‌ داد. در این‌ موقع‌سیاهی‌ از دور پیداشد. زن‌ گفت‌: شوهرم‌ است‌ که‌ از صحرا برمی‌گردد.وقتی‌ شتر سوار رسید، زن‌ باستقبال‌ او رفت‌ و بر او سلام‌ کرد، پاهای‌او را شست‌ و...ولی‌ هر چه‌ زن‌ محبّت‌ می‌کرد، مرد که‌ قیافه‌ زشتی‌داشت‌ و یک‌ پایش‌ لنگ‌ بود، با بداخلاقی‌ به‌ او جواب‌ می‌داد. تااینکه‌ مرد وارد خیمه‌ شد و نگاه‌ غضبناکی‌ به‌ اصمعی‌ نمود و به‌ آخرخیمه‌ رفت‌. اصمعی‌ به‌ زن‌ گفت‌: حیف‌ نیست‌ شما با این‌ امتیازات‌، باهمچو مردی‌ زندگی‌ می‌کنی‌؟ زن‌ گفت‌: من‌ از شما که‌ وزیر خلیفه‌هستی‌ تعجب‌ می‌کنم‌ که‌ می‌خواهی‌ بین‌ من‌ و شوهرم‌ جدائی‌بیافکنی‌! اگر من‌ با این‌ مرد زندگی‌ می‌کنم‌ برای‌ این‌ است‌ که‌ می‌خواهم‌به‌ روایت‌ پیامبر6 عمل‌ کرده‌ باشم‌ که‌ فرمود:ایمان‌ دو نیمه‌است‌. نیمه‌ای‌ شُکر و یک‌ نیمه‌اش‌ صبر است‌. من‌ خدا را برنعمتهایش‌ شکر گفته‌ و بر سختی‌های‌ زندگی‌ صبر می‌نمایم‌. و امید به‌پاداشهای‌ آخرت‌ دارم‌.».

زنان‌ در فرهنگ‌ غرب‌

در زمان‌ حاضر وقتی‌ به‌ جوامع‌ غربی‌ نگاه‌ می‌کنیم‌، متوجه‌می‌شویم‌ که‌ چقدر فرق‌ و اختلاف‌ بین‌ فرهنگ‌ اسلام‌ و فرهنگ‌ غرب‌وجود دارد.

درغرب‌ در اکثر مواردتنها ارزش‌ یک‌ زن‌به‌ این‌ است‌ که‌ وسیلة‌شهوت‌ رانی‌ مردان‌ باشد.اگر زن‌زیبا باشد ودر کوچه‌ وخیابان‌وهرمکان‌ وجایی‌ باعث‌ لذت‌ گردد،ارزشمند است‌ وبهای‌ مادی‌زیادی‌ دارد.او می‌تواند خودرا یک‌ شخصیت‌ باارزش‌ بداند وببیند که‌چگونه‌ نگاهها وچشمها بسوی‌ او جلب‌ شده‌ وهمه‌ برای‌ بدست‌آوردن‌ او سرو دست‌ می‌شکنند . امّا با درک‌ عمیق‌ ،این‌ زن‌ متوجه‌می‌شود که‌ مردم‌ هیچگاه‌ اورا بخاطر انسان‌ بودن‌ ویا داشتن‌ فضائل‌اخلاقی‌ ویا علم‌ ودانش‌، ارزشمند نمی‌ دانند.بلکه‌ تازمانیکه‌ باعث‌لذت‌ دیگران‌ است‌،ارزشمند می‌باشد.

«نظرات‌ اساسی‌ واصولی‌ که‌ بنیان‌ اجتماعی‌ تمدن‌ جدید اروپائی‌را تشکیل‌ می‌دهند،تحت‌ سه‌ عنوان‌ مطالعه‌ می‌کنیم‌:

1ـ مساوات‌ بین‌ زن‌ ومرد

2ـ آزادی‌ زنان‌ در امور زندگی‌

3ـ اختلاط‌ وآمیزش‌ مطلق‌ بین‌ زن‌ ومرد

نتیجه‌ پایه‌ گذاری‌ اجتماع‌ غرب‌ برطبق‌ این‌ نظریات‌ سه‌ گانه‌ این‌شد که‌ : 1ـ آنان‌ از معنی‌ مساوات‌ چنین‌ فهمیدند که‌ باید زن‌ ومرد درحقوق‌ بشری‌ و ارزش‌ اخلاقی‌، مساوی‌ باشند و زن‌ در زندگی‌اجتماعی‌ همان‌ اعمالی‌ را انجام‌ دهد که‌ مرد انجام‌ می‌دهد و همانطورکه‌ در سابق‌، مردان‌ از قیود اخلاقی‌، آزاد بودند، زنان‌ نیز از همان‌بی‌بند و باری‌ برخوردار باشند!

این‌ برداشت‌ غلط‌ از مساوات‌ بود که‌ زن‌ را از ادای‌ وظیفه‌ فطری‌ وطبیعیش‌ که‌ بقا و ادامه‌ نسل‌ بشر است‌ نه‌ تنها غافل‌ بلکه‌ منحرف‌ساخت‌ و تمام‌ ابعاد وجودی‌ او را،اعمال‌ سیاسی‌، اقتصادی‌ واجتماعی‌ بخود مشغول‌ ساخت‌ و شخصیت‌ فطری‌ او را از بین‌ برد.موضوع‌ انتخابات‌، وظایف‌ رسمی‌، رقابت‌ با مردان‌ در امور تجارت‌ وصنایع‌ آزاد، شرکت‌ در مسابقات‌ ورزشی‌، تئاتر، مجالس‌ رقص‌ و لهو ولعب‌ و دیگر اسباب‌ تفریح‌ که‌ دستاوردهای‌ این‌ تمدن‌ ظاهر فریب‌می‌باشند و حیا مانع‌ ذکر آنان‌ می‌گردد، بر احساسات‌، عواطف‌ وادراکات‌ او غلبه‌ کرد و او را از وظیفه‌ اصلی‌ و طبیعیش‌ بازداشت‌ و اورا از انجام‌ برنامه‌ زندگیش‌ که‌ قبول‌ تکالیف‌ زندگی‌ زناشوئی‌ و تربیت‌اطفال‌، سر و سامان‌ دادن‌ و خدمت‌ به‌ خانواده‌ بود، بطور کلی‌ بازداشت‌ و حتی‌ فراتر از آن‌، این‌ وظایف‌ را که‌ وظایف‌ اصلی‌ و فطریش‌بودند در نظرش‌ بد و دگرگون‌ جلوه‌ داد. نتیجه‌ این‌ وضع‌ چنین‌ شد که‌نظام‌ خانواده‌ که‌ اساس‌ و پایه‌ تمدن‌ شمرده‌ می‌شد، در تمدن‌ غرب‌ ازبین‌ رفت‌ و آن‌ نظام‌ که‌ مایه‌ قدرت‌ علمی‌، نشاط‌ و آرامش‌ روحی‌انسان‌ بود، چنان‌ از بین‌ رفت‌ که‌ نام‌ و اثری‌ از آن‌ باقی‌ نماند.

ازدواج‌ که‌ یگانه‌ راه‌ صحیح‌ و سالم‌ تعاون‌ و همکاری‌ زن‌ و مرد درخدمت‌ به‌ اجتماع‌ و تمدن‌ محسوب‌ می‌شد، از تار عنکبوت‌ هم‌سست‌تر و ضعیف‌تر گردید و از طرف‌ دیگر مسألة‌ تنظیم‌ خانواده‌ وجلوگیری‌ از بارداری‌ هم‌ با کشتن‌ فرزندان‌ و سقط‌ جنین‌ شروع‌ شد.تفکر غلط‌ مساوات‌ بین‌ زن‌ و مرد، مساوات‌ اخلاق‌ فاسد و انحرافی‌ رانیز بین‌ آنان‌ ایجاد کرد و زنان‌ به‌ چنان‌ اعمال‌ فاسد و پلیدی‌ دست‌زدند که‌ مردان‌ قبلاً از ارتکاب‌ آنها خودداری‌ می‌نمودند، ولی‌ زنان‌ودختران‌ِ تمدن‌ جدید غرب‌ از انجام‌ آن‌ حیا و شرم‌ نداشتند.

2ـ آزادی‌ و استقلال‌ زنان‌ در امور زندگی‌ و مسائل‌ اقتصادی‌، باعث‌بی‌ نیازی‌ آنان‌ از مردان‌ گردید. قاعده‌ و رسم‌ قدیم‌ این‌ طور بود که‌ مرددر بیرون‌ خانه‌ کار می‌کرد و زن‌ مشغول‌ تدبیر امور منزل‌ می‌گردید،ولی‌ این‌ نظریه‌ در عصر جدید تغییر کرد و زن‌ و مرد هر دو بکارپرداختند و هتلها و شرکتها، جای‌ خانه‌ را گرفتند! بنابر این‌ دیگر رابطه‌و نیازی‌ بجز ارضای‌ غریزه‌ حیوانی‌ شهوت‌ بین‌ زن‌ و شوهر باقی‌نمانده‌ بود تا باعث‌ شود آنان‌ زندگی‌ خانوادگی‌ و زناشوئی‌ داشته‌باشند و کاملاً ظاهر و آشکار است‌ که‌ فقط‌ ارضای‌ شهوات‌ حیوانی‌،زن‌ ومرد را مجبور نمی‌سازد که‌ در یک‌ خانه‌ زندگی‌ نمایند و زندگی‌زناشوئی‌ مستمر و همیشگی‌ دارا باشند، زیرا زنی‌ که‌ خودش‌ کارمی‌کند و همه‌ کارهای‌ خودش‌ را انجام‌ می‌دهد، در زندگی‌ روزمره‌اش‌به‌ سرپرست‌ و قیم‌ نیاز ندارد و هیچ‌ وقت‌ حاضر نمی‌شود که‌ فقط‌بخاطر ارضاء شهوت‌ از مردی‌ فرمان‌ ببرد و با او در زندگی‌ همراه‌باشد. او بخود می‌گوید برای‌ چه‌ با چنین‌ مردی‌ زندگی‌ کند؟ و چراخود را بی‌خود و بی‌ فایده‌ به‌ تحمّل‌ قیدهای‌ اخلاقی‌ و بار سنگین‌قانون‌ مجبور سازد؟ و چرا مسئولیت‌ خانواده‌ و منزل‌ بدوش‌ او باشد؟

وقتی‌ مساوات‌ اخلاقی‌، تمام‌ مشکلات‌ و موانع‌ را برداشته‌ است‌ وراه‌ فسق‌ و فجور را هموار ساخته‌ است‌، چرا راه‌ کوتاه‌ لذت‌ و سرور وآزادی‌ را رها کند و راه‌ کهنه‌ و قدیمی‌ را که‌ مملوّ از مسئولیتها، مشقات‌و قربانی‌هاست‌ بپیماید؟ در ضمن‌، تفکر معصیت‌ و گناه‌ نیز با از بین‌رفتن‌ دین‌، در اذهان‌ رنگ‌ باخته‌ است‌ و از طرف‌ اجتماع‌ هیچ‌ خطری‌احساس‌ نمی‌شود زیرا بجای‌ اینکه‌ اجتماع‌، فاجر و فاسق‌ را توبیخ‌ کنداز او بخاطر این‌ کارش‌ با آغوش‌ باز استقبال‌ می‌کند!!

آخرین‌ چیزی‌ که‌ این‌ نوع‌ زنان‌ از آن‌ در هراسند، فرزندی‌ است‌ که‌ ازاین‌ طریق‌ بوجود می‌آید. ولی‌ وسایل‌ و ابزاری‌ که‌ ابداع‌ شده‌ است‌،این‌ هراس‌ را از بین‌ برده‌ است‌. ابتداء از وسائل‌ ضدّ بارداری‌ استفاده‌می‌شود و اگر مؤثر واقع‌ نشد، سقط‌ جنین‌ انجام‌ می‌گردد و اگر این‌ هم‌ممکن‌ نشد در نهایت‌، کشتن‌ آن‌ نوزاد در تاریکی‌ شب‌ و یا انداختن‌ اوبه‌ آن‌ طرف‌ دیوار! آخرین‌ راه‌ خواهد بود و اگر عاطفه‌ مادری‌ ـ چه‌عاطفه‌ زشت‌ وپلیدی‌ ـ او را از این‌ کار باز داشت‌، برای‌ آن‌ زن‌ هیچ‌اشکالی‌ ندارد که‌ مادر یک‌ فرزند غیر قانونی‌ باشد. زیرا جامعه‌ به‌ علت‌ارضای‌ شهوانی‌ خود، این‌ احترام‌ را برای‌ آن‌ مادر باکره‌ و فرزند غیرقانونیش‌ قائل‌ هستند و محیط‌ هم‌ چنان‌ در دلها اثر کرده‌ که‌ اگر کسی‌این‌ خانم‌ را سرزنش‌ نمود، او را عقب‌ مانده‌ و اُمّل‌ و ضدّ تمدن‌می‌دانند.

این‌ وضع‌ باعث‌ شد که‌ بنیان‌ اجتماعی‌ غرب‌ از اساس‌ متزلزل‌ شودو در هر مملکت‌ غربی‌، صدها هزار زن‌ و دختر بی‌ شوهر، بدون‌ حیا وشرم‌ به‌ فحشاء دست‌ بزنند. در این‌ کشورها مفاسدی‌ چون‌ سقط‌جنین‌، کشتن‌ فرزندان‌، کثرت‌ فرزندان‌ نامشروع‌ ، گسترش‌ فحشاء،برهنگی‌ و شیوع‌ امراض‌ خطرناک‌ و انواع‌ و اقسام‌ مشکلات‌ اجتماعی‌بروز نموده‌ است‌.<**ادامه مطلب...**>