سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه تنها با افراد بی عیب برادری کند، دوستانش اندک شوند . [امام صادق علیه السلام]

صفیّه‌

صفیه‌، عمه‌ و دختر خالة‌ پیامبر، دختر عبدالمطلب‌، برادر حمزه‌ ومادر زبیر از زنان‌ بسیار پر صلابت‌ و شجاع‌ بوده‌ که‌ در مکه‌ مسلمان‌شد و در راه‌ اسلام‌ استوار ماند.او تقریباً همسن‌ پیامبر بود .

«او در جنگ‌ اُحد نیزه‌ای‌ بدست‌ داشت‌ ومانع‌ فرار مسلمانان‌می‌شد وآنها را برتنها گذاشتن‌ پیامبر سرزنش‌ می‌نمود.، در این‌ جنگ‌دشمن‌، حمزه‌ را شهید وبدنش‌ را مُثله‌ نمود. پیامبر6 کنار بدن‌حمزه‌ نشسته‌ بود که‌ دید صفیّه‌ به‌ آن‌ طرف‌ می‌آید. به‌ زبیر فرمود: بروو جلو مادرت‌ را بگیر که‌ این‌ صحنه‌ را نبیند!

زبیر نزد صفیه‌ رفت‌ و خواست‌ او را برگرداند. ولی‌ صفیه‌ گفت‌:چرا مرا از دیدن‌ برادرم‌ حمزه‌ مانع‌ می‌شوید؟ درست‌ است‌ که‌اعضای‌ بدن‌ او را قطع‌ کرده‌اند ولی‌ این‌ حادثه‌ در راه‌ خدا، کوچک‌است‌ و ما به‌ آنچه‌ رخ‌ داده‌ خوشنودیم‌ و آن‌ رابه‌ حساب‌ خدامی‌گذاریم‌ و صبر می‌کنیم‌. حضرت‌ فرمود: پس‌ بگذارید تا بیاید».

«در جنگ‌ خندق‌،او با جمعی‌ از زنان‌ در قلعة‌ قارع‌ حضور داشت‌ناگاه‌ متوجه‌ شدند که‌ یک‌ نفر از یهودیان‌ مشغول‌ جاسوسی‌ می‌باشد.صفیه‌ چادرش‌ را به‌ کمر بست‌ و چوبی‌ بدست‌ گرفت‌ و به‌ آن‌ شخص‌حمله‌ کرد و او را به‌ هلاکت‌ رساند».

عاقبت‌، این‌ زن‌ شجاع‌ در سن‌ 73 سالگی‌ در سال‌ 20 هجری‌ ازدنیا رفت‌.

سمیّه‌ مادر عمّار

او دختر خباط‌ و ابتدا کنیز ابو حذیفه‌ بن‌ مغیره‌ بود. وقتی‌ با یاسرعبسی‌ که‌ هم‌ پیمان‌ ابو حذیفه‌ بود، ازدواج‌ کرد و عمار بدنیا آمد، او ازبردگی‌ آزاد شد.

موقعی‌ که‌ ندای‌ اسلام‌ از مکه‌ بلند شد، این‌ دو در سنین‌ کهولت‌بودند. با شنیدن‌ ندای‌ توحید، سمیّه‌ و یاسر و پسرشان‌، عمار
مسلمان‌ شدند.

طولی‌ نکشید که‌ آزار و اذیت‌ و شکنجة‌ مسلمین‌ توسط‌ کفار شروع‌شد. خاندان‌ مغیره‌ بسراغ‌ این‌ خانواده‌ سه‌ نفره‌ آمدند و می‌خواستند بافشار و تهدید و شکنجه‌ آنان‌ را به‌ کفر برگردانند. امّا آنان‌ مقاومت‌کردند. روزی‌ پیامبر آنان‌ را در حال‌ شکنجه‌ دید و فرمود:

«ای‌ آل‌ یاسر! صبر پیشه‌ کنید که‌ خداوند در عوض‌: بهشت‌ رابشما می‌دهد.»

عاقبت‌ سمیّه‌ توسط‌ ابوجهل‌ شهید شد و یاسر توسط‌ شخص‌دیگری‌ بشهادت‌ رسید و عمّار بعد از تحمل‌ شکنجه‌های‌ فراوان‌نجات‌ پیدا کرد. این‌ چنین‌ شد که‌ سمیّه‌ اولین‌ شهید راه‌ اسلام‌ گردید.

در جنگ‌ بدر وقتی‌ ابوجهل‌ به‌ هلاکت‌ رسید، پیغمبر6 به‌عمار فرمود: دیدی‌ که‌ چگونه‌ قاتل‌ مادرت‌ گرفتار انتقام‌ الهی‌ شد؟

نُسَیبه‌

او از زنانی‌ بود که‌ در هنگام‌ بیعت‌ عقبه‌ با پیامبر بیعت‌ کرد. او درجنگ‌ اُحد در دفاع‌ از حضرت‌، 13 زخم‌ برداشت‌. پسرش‌ در جنگ‌اُحد و پسر دیگرش‌ در جنگ‌ با مسیلمة‌ کذّاب‌ بشهادت‌ رسید. دست‌نسیبه‌ در جنگ‌ یمامه‌ قطع‌ گردید. او از زنانی‌ است‌ که‌ در هنگام‌ ظهورامام‌ عصر(عج‌)، بدنیا برمی‌گردد.

 

ام‌ّ ایمن‌

ام‌ ّ ایمن‌ که‌ نام‌ او برکت‌ بود و کنیه‌ او ام‌ ایمن‌ یکی‌ از زنان‌ برجسته‌اسلام‌ است‌ که‌ پیامبراکرم‌6 در بارة‌ او فرمود: ام‌ّایمن‌ زنی‌ از اهل‌بهشت‌ است‌. او از همسران‌ پیامبر و خدمتگذار صدیقی‌ برای‌ مکتب‌گرانسنگ‌ اسلام‌ بود.

زینب‌ کبری‌3

این‌ بانوی‌ قهرمان‌ درسال‌ 5 هجری‌ در مدینه‌ از مادری‌ چون‌زهراء3 و پدری‌ چون‌ علی‌7 متولد شد. پیغمبراکرم‌6 نام‌او را از طرف‌ خداوند، زینب‌ نهاد. بعد فرمود:

«حاضرین‌ به‌ غائبین‌ برسانند که‌ حرمت‌ این‌ دختر را نگه‌ دارند.زیرا او همانند خدیجه‌ کبری‌ است‌.»

هنگامی‌ که‌ سلمان‌ برای‌ تبریک‌ ولادت‌ زینب‌ به‌ خانة‌ علی‌7رفت‌، دید که‌ علی‌7 ساکت‌ و ناراحت‌ است‌. وقتی‌ علت‌ را پرسید.علی‌7 داستان‌ کربلا را برای‌ او تعریف‌ نمود.

آمده‌ است‌ که‌ در هنگام‌ گریة‌ زینب‌ در طفولیت‌، فقط‌ در آغوش‌حسین‌7 آرام‌ می‌گرفت‌. زهراء3 این‌ قضیه‌ را برای‌ رسول‌خدا6 تعریف‌ کرد. حضرت‌ آهی‌ کشید و به‌ گریه‌ افتاد و ماجرای‌کربلا را برای‌ فاطمه‌3 بیان‌ نمود.

در سنین‌ ازدواج‌ با عبداللّه‌ بن‌ جعفر ازدواج‌ نمود و شرط‌ کرد که‌هرگاه‌ حسین‌7 به‌ سفر برود، او حق‌ داشته‌ باشد که‌ همسفر
برادرش‌ باشد.

او حضور هفت‌ معصوم‌7 را درک‌ کرد و خود «مادر شهید و عمة‌شهید و خواهر شهید و فرزند شهید» بود.

عبادت‌:

او آنچنان‌ اهل‌ عبادت‌ بود «که‌ حسین‌7 به‌ او فرمود: مرا در نمازشبت‌ فراموش‌ نکن‌» و «امام‌ سجاد7فرمود: در اسارت‌، عمه‌ام‌نمازهای‌ واجب‌ و مستحب‌ را ترک‌ نکرد و گاهی‌ از گرسنگی‌ نماز رانشسته‌ می‌خواند.»

صبر:

او زنی‌ بسیار صبور بود «وقتی‌ در گودال‌ قتلگاه‌ گمشدة‌ خود رامی‌بیند، می‌گوید: » بار الها این‌ قربانی‌ را ازما قبول‌ بفرما.

تسلیم‌ و رضا نگر که‌ آن‌ دخت‌ بتول‌در مقتل‌ کشتگان‌ چو فرمود نزول‌

شکرانه‌ سرود کای‌ خداوند جلیل‌قربانی‌ ما به‌ پیشگاه‌ تو قبول‌

«در مقابل‌ ابن‌ زیاد که‌ به‌ زینب‌ گفت‌: دیدی‌ خدا با برادرت‌ چه‌کرد؟ فرمود: مارأیت‌ُ الاّ جمیلاً من‌ فقط‌ زیبائی‌ و لطف‌ خدا را دیدم‌».

ای‌ به‌ یکروز مادر دو شهیدوی‌ فدای‌ دو نازنین‌ پسرت‌

ای‌ که‌ در طول‌ کمتر از یک‌ روزماند هفتاد داغ‌ بر جگرت‌

آبروی‌ حسین‌ بودی‌ توبخدا شد حسین‌ مفتخرت‌

«سهمیه‌ آب‌ خود را در کربلا به‌ کودکان‌ می‌داد. و در طول‌ راه‌ کوفه‌و شام‌، سهمیه‌ غذای‌ خود را به‌ دیگران‌ می‌داد.»<**ادامه مطلب...**>