سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میان او و حقّ انگاشتن باطل، جدایی می اندازد [امام صادق علیه السلام ـ درباره گفته خدای « بدانید که خداوند میان انسان و دلش جدایی می اندازد» فرمود]

نوروز در شاهنامة‌ فردوسی‌

 سوسن‌ فرهنگی‌

       یکی‌ از جشنهایی‌ که‌ در شاهنامه‌ فردوسی‌ از آن‌ نام‌ برده‌ شده‌، آئین‌ و مراسم‌ نوروز می‌باشد. در این‌ مقاله‌ سعی‌ بر این‌ است‌ که‌ درباره‌ مراحل‌ پیدایش‌ این‌ جشن‌ ،زمان‌ برگزاری‌ ،استعمال‌ کلمه‌ نوروز و چگونگی‌ آن‌ در شاهنامه‌ توضیحاتی‌ داده‌ شود .

                 جشن‌ نوروز از مهمترین‌ مراسمی‌ است‌ که‌ از سالیانی‌ دور در بین‌ ایرانیان‌ رایج‌ بوده‌ و به‌ یادگار مانده‌ است‌. شادی‌ و سرور در این‌ زمان‌ ،چندان‌ دور از ذهن‌ نیست‌ زیرا جهان‌ رنگی‌ دیگر به‌ خود می‌گیرد و زمان‌ ،زمان‌ زایش‌ زمین‌ است‌ و تولد گیاه‌. حال‌ از چه‌ دوره‌ای‌ این‌ عید به‌ صورت‌ رسمی‌ درآمده‌ بهتر آن‌ است‌ که‌ بدانیم‌ از چه‌ زمانی‌ گاه‌ شماری‌ وجود داشته‌ ؛ زیرا اگر این‌ آئین‌ به‌ صورت‌ یک‌ جشن‌ در فصل‌ بهار انجام‌ می‌شده‌ است‌ باید در سال‌ زمان‌ معینی‌ داشته‌ باشد و داشتن‌ وقتی‌ مشخص‌ لازمه‌ این‌ گفتار می‌گردد .

                 می‌توان‌ گفت‌ ایرانیان‌ پیشین‌ با دیدن‌ تغییرات‌ جوی‌ و طبیعی‌، هر دوره‌ای‌ از سال‌ را به‌ نوعی‌ زمان‌ بندی‌ کرده‌ بودند .

                 درگاه‌ شماری‌ می‌خوانیم‌ که‌ سال‌ ایرانی‌ زمانی‌ به‌ دو قسمت‌ تقسیم‌ می‌شده‌ ،زمستانِ ده‌ ماهه‌ و تابستانِ دوماهه‌ .و سال‌ در دوری‌ از ادوار به‌ دو قسمت‌ تابستا هفت‌ ماهه‌ و زمستان‌ پنج‌ ماهه‌ تبدیل‌ شده‌ است‌ .و همچنین‌ «سال‌ از عهدی‌ بالنسبه‌ قدیم‌ (و شاید از قدیم‌ترین‌ ازمنه‌ نیز) به‌ چهار فصل‌ سه‌ ماهه‌ معروف‌ تقسیم‌ می‌شده‌ که‌ اسامی‌ پهلوی‌ آنها چنین‌ است‌ :وهار ـ هامین‌ ـ پاتیژ ـ زمستان‌». (1)

                 بنابراین‌ نوعی‌ گاه‌ شماری‌ به‌ وجود آمده‌ بود که‌ نسبتاً زمان‌ تغییر و تحولات‌ طبعیی‌ را مشخص‌ می‌ساخته‌ است‌ .

                 آریاییان‌ قدیم‌ در هریک‌ از دو فصل‌ گرما و سرما جشنی‌ برپا می‌نمودند و به‌ پایکوبی‌ می‌پرداختند .و از طرفی‌ می‌بینیم‌ که‌ «در عهد بسیار کهن‌ ،سال‌ از اول‌ تابستان‌ (انقلاب‌ صیفی‌) و با تیرماه‌ آغاز می‌شده‌ و دلیل‌ آن‌ لغت‌ «میذیایری‌» است‌ که‌ اسم‌ گاهنبار پنجم‌ از شش‌ گاهنبار سال‌ است‌ . (2) این‌ جشن‌ درحوالی‌ انقلاب‌ شتوی‌ برپا می‌شده‌ و معنی‌ لغوی‌ آن‌ (نیمه‌ سال‌) است‌. و از سوی‌ دیگر درمی‌یابیم‌ که‌ در زمانی‌ سال‌ با اول‌ تابستان‌ شروع‌ می‌شده‌ ،ولی‌ نه‌ با تیرماه‌ ،بلکه‌ با فروردین‌ ماه‌. بیرونی‌ اول‌ سال‌ ایرانیان‌ را فروردین‌ و در انقلاب‌ صیفی‌ می‌داند و اعیاد خوارزمی‌ نیز مؤید همین‌ ادعاست‌. و قرائنی‌ در دست‌ است‌ که‌ می‌رساند این‌ جشن‌ در عهد قدیم‌ یعنی‌ هنگام‌ تدوین‌ بخش‌ کهن‌ اوستا نیز درآغاز برج‌ حمل‌ (3) یعنی‌ اول‌ بهار برپا می‌شده‌ وشاید بنحوی‌ که‌ برما معلوم‌ نیست‌، آن‌ را در اول‌ برج‌ مزبور ثابت‌ نگه‌ می‌داشتند . (4)

                 پس‌ اساس‌ به‌ وجود آمدن‌ این‌ جشن‌ آغاز بهار ،و در واقع‌ شادی‌ طبیعی‌ از پایان‌ فصل‌ سخت‌ سرماست‌ .در این‌ فصل‌ ،تمامی‌ ناخوشی‌های‌ مربوط‌ به‌ سرما از بین‌ رفته‌ و جای‌ آن‌ را سبزی‌ و طراوتی‌ وصف‌ نشدنی‌ فرا می‌گیرد. زمین‌ لباس‌ تازه‌ در برمی‌کند و زمینی‌ دیگر می‌شود و شاید ،آدمیان‌ همین‌ دید را نسبت‌ به‌ خود نیز داشته‌اند. این‌ عقیده‌ در اشعار شاهنامه‌ هم‌ دیده‌ می‌شود. هنگامیکه‌ گیوبیژن‌ را نمی‌یابد ،به‌ چاره‌جوئی‌ نزد کیخسرو رفته‌ و از او می‌خواهد که‌ او را دریافتن‌ گمشده‌اش‌ یاری‌ نماید. کیخسرو بدینگونه‌ پاسخ‌ می‌دهد که‌ :

                 بمان‌ تا بیاید مه‌ فرودین‌ که‌ بفروزد اندر جهان‌ هوردین‌

       بدانگه‌ که‌ برگل‌ نشاندت‌ باد چو برسر همی‌ گل‌ فشاندت‌ باد

       بگویم‌ ترا هر کجا بیژنست‌ بجام‌ اندرون‌ این‌ مرا روشنست‌

       تا زمانی‌ که‌ نوروز فرا نرسیده‌ کیخسرو نمی‌تواند به‌ جام‌ جم‌ نگاه‌ بیاندازد و اسرار ببیند .چرا؟ تنها در بهار است‌ که‌ تغییراتی‌ کاملاً محسوس‌ جهان‌ را فرا گرفته‌ ،زندگی‌ بار دیگر آغاز می‌گردد.(البته‌ زندگی‌ گیاهی‌ که‌ شاید به‌ همان‌ اسطوره‌ (مشی‌ و مشیانه‌) و (یم‌ ویمگ‌) برگردد که‌ اولین‌ جفت‌ انسانی‌ اند.) (5)

                 پس‌ انسان‌ نیز تولدی‌ دوباره‌ می‌یابد و از تمامی‌ بدیها جدا گشته‌ ،مانند موجودی‌ تازه‌ به‌ دنیا آمده‌ ،بدون‌ گناه‌ می‌گردد .

                 کیخسرو نیز تنها در نوروز است‌ که‌ می‌تواند جام‌ جم‌ را در دست‌ گرفته‌ و راز هفت‌ کشور را دریابد .

                 یکی‌ جام‌ برکف‌ نهاده‌ نبید بدو اندرون‌ هفت‌ کشور بدید

       زمان‌ و نشان‌ سپهر بلند همه‌ کرده‌ پیدا چه‌ و چون‌ و چند

       فردوسی‌ ،آغاز شهریاری‌ کیومرث‌ (اولین‌ انسان‌) و برتخت‌ نشستن‌ وی‌ را در اول‌ برج‌ حمل‌ می‌داند .

                 چنین‌ گفت‌ کائین‌ تخت‌ و کلاه‌ کیومرث‌ آورد و او بود شاه‌

       چو آمد ببرج‌ حمل‌ آفتاب‌ جهان‌ گشت‌ با فرّ و آئین‌ و آب‌

       بتابید از آن‌ سان‌ زبرج‌ بره‌ که‌ گیتی‌ جوان‌ گشت‌ از آن‌ یکسره‌

       کیومرث‌ شد برجهان‌ کد خدای‌ نخستین‌ بکوه‌ اندرون‌ ساخت‌ جای‌

       و نیز در زمان‌ پادشاهی‌ جمشید، هنگام‌ برپائی‌ نوروز در روز هرمزد از ماه‌ فروردین‌ است‌ .

                 سر سال‌ نو هرمز فرودین‌ بر آسوده‌ از رنج‌ روی‌ زمین‌

       بزرگان‌ بشادی‌ بیاراستند می‌ و جام‌ و رامشگران‌ خواستند

       چنین‌ جشن‌ فرخ‌ از آن‌ روزگار بما ماند از آن‌ خسروان‌ یادگار

       در شاهنامه‌ می‌خوانیم‌ که‌ پس‌ از طهمورث‌ ،جمشید پسر وی‌ (6) به‌ تخت‌ پادشاهی‌ نشست‌ و همه‌ مرغان‌ و دیوان‌ و پریان‌ به‌ فرمان‌ او درآمدند .وی‌ به‌ ساختن‌ آلات‌ جنگی‌ پرداخت‌ ،رشتن‌ و تافتن‌ و بافتن‌ به‌ مردم‌ آموخت‌، طبقات‌ چهارگانه‌ کاتوزیان‌ ،نیساریان‌ ،نسوریان‌ و اهتوخوشی‌ (7) را پدید آورد ،به‌ دیوان‌ دستور داد تا باآب‌ و خاک‌ ،گل‌ درست‌ کرده‌ ،گرمابه‌ و کاخهای‌ بلند سازند و سپس‌ از سنگ‌ ،گوهر بیرون‌ آورد ،بویهای‌ خوش‌ پدیدار ساخت‌ ،پزشکی‌ را بوجود آورد و کشتی‌ رانی‌ را به‌ مردم‌ آموخت‌ وبعد از تمامی‌ این‌ کارها ،تختی‌ ساخت‌ که‌ هرگاه‌ اراده‌ می‌کرد دیوان‌ آن‌ را برداشته‌ و به‌ آسمان‌ می‌بردند و در روز هرمزد فروردین‌ براین‌ تخت‌ بر آسمان‌ رفت‌ و جهانیان‌ این‌ روز را روز نو خواندند .

                 همه‌ کردنیها چو آمد بجای‌ ز جای‌ مهی‌ برتر آورد پای‌

       بفرکیانی‌ یکی‌ تخت‌ ساخت‌ چه‌ مایه‌ بدو گوهر اندر نشاخت‌

       بجمشید بر گوهر افشاندند مران‌ روز را روز نو خواندند

       سرسال‌ نو هرمز فرودین‌ برآسوده‌ از رنج‌ روی‌ زمین‌