هشت. پناهندگی به دامان رحمت الهی
طواف، پناهندگی به درگاه الهی و التجا به پیشگاه رحمت و لطف او است. در این مدار، او خواسته ها، دعاها و نیازهایش را صمیمانه و عاجزانه مطرح میسازد. تنها از او یاری میخواهد و دامان لطف و عنایت او را بهترین پناهگاه میداند. ملتزم به حریم عنایت او و پناهنده باب مرحمت او میشود. تنها به او التجا میکند و از مدار لطف و بخشندگی او خارج نمی نمیشود.
امام سجاد (علیه السلام) میفرماید: هربار که به در کعبه رسیدی، بر پیامبر او درود بفرست و در طواف بگو: خدایا! به تو نیاز دارم و بیمناک و پناهندهام، نامم را عوض نکن و جسمم را تغییر مده. (اللهم انی الیک فقیر و انی خائف مستجیر<< الحج و العمرة فی الکتاب و السنه، ص 304، ح 536.<<
علاوه بر این طواف، مبارزهای مداوم و خستگی ناپذیر با شیطان و شکستن زنجیر های های اسارت و درماندگی است. طواف؛ یعنی پناهندگی به درگاه حضرت حق و استمداد از او، برای رهایی از وسوسهها و توطئه های های شوم شیاطین. امام سجاد (علیه السلام) هر گاه به حجر میرسید، سرش را بلند کرده، میگفت: «خدایا! به رحمت خود مرا وارد بهشت کن... شر فاسقان جن و انس و شرّ فاسقان عرب و عجم را از من دور ساز » (و ادرأ عنّی شرّ فسقة الجن و الانس66 . همان، ص 302، ح 534.
سیر معنوی و روحی در طواف و توجه وافر به مسائل عبادی و اخلاقی، نشانه مبارزة بی امان با شیاطین و دوری از گناهان و پلیدیها است؛ به طوری که شیطان کمترین نفوذ را در طواف کنندگان دارد.
نه. حضور در جمع مسلمانان
طواف در عین حال که عبادتی فردی است؛ ولی با حضور در جمع گسترده مسلمانان صورت میگیرد و این نشان میدهد که حضور همه جانبه و با شکوه در جمع، عموماً مطلوب بوده و گوشهگیری و انزوا و فردگرایی، مورد توجه دین نمی نیست.
در واقع شکوه و زیبایی این عبادت، با حضور همگانی و گسترده مسلمانان صد چندان میگردد و تسبیح و تنزیه الهی، با شور و اشتیاق هر چه بیشتر به جای آورده میشود. به همین جهت مطاف هیچ وقت خالی از جمعیت نمی نمیشود و عدهای همواره در حال طواف خانة خدا هستند؛ باشد که مورد لطف و عنایت حق تعالی قرار گیرند (ان الله یباهی بالطائفین) و به یقین نظر رحمت الهی به جمع مسلمانان، بیشتر و یقینیتر است.
ده. دلسپردگی و عشق به محبوب
طواف تجلّی کامل «عشق و محبت» انسان به آفریدگار خود و حد اعلای دل سپردگی و شیفتگی به محبوب حقیقی است. حج گزار با طواف و چرخیدن گرد خانة دوست، اشتیاق و علاقة وافر خود را به محبوب واقعی اعلام میدارد و تنها او را شایستة دوستی و عشقورزی میداند. در نزد اهل فرهنگ و ادب نیز، گرد کسی چرخیدن نشانه عشق شدید به وی و بیانگر پیوند و ارتباط وثیق با او است.
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه * خلقی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو * مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
یکی از نویسندگان گفته است: «طواف و به گرد چیزی چرخیدن، علامت کمال علاقه و نشانه محبت است تا آنجا که انسان خود را فدای محبوب میسازد و بلا گردان او میشود. آن چنان که پروانة عاشق شمع، آن قدر برگرد شمع میچرخد که عاقبت خود را با بال و پری سوخته به پی شمع میافکند. حاجی واقعی نیز که آتش اشتیاق لقای پروردگار در دلش شعله ور شده و بار سفر بسته و از وطن مألوف و خانه و کاشانه و فرزند و زن بریده و لبیک گویان خود را به پای دیوار خانه محبوب رسانیده است؛ پروانه وار گرد شمع فروزان خانه توحید میچرخد و با
حرکت دایرهای بر گرد خانة حق نشان میدهد که جز حق، چیزی نمی نمیخواهد و جز حق، چیزی نمی نمیجوید و مجذوب هیچ عاملی جز حق نیست».. حج مقبول، ص 114.
یازده. در فکر و ذکر محبوب
طواف، با همه بودن و در عین حال، بی همه بودن است؛ یعنی، هرچند حج گزار در جمع با شکوه و عظیم طائفان قرار میگیرد و در کنار سیاه و سفید، زن و مرد، جوان و پیر، به طواف خانة خدا میپردازد؛ با این حال با بی توجهی نسبت به دیگران و حضور قلب فراوان، به عبادت و تسبیح آفریدگار خود میپردازد و دل در سودای او میبازد. وجود دیگران (به خصوص نامحرمان)، او را از توجّه به حق باز نمی نمیدارد و مانع عشقورزیاش نمیشود.
او بجدّ مشغول ذکر و دعا میشود و به مناجات و راز و نیاز با معبود میپردازد و در حالی که با خیل عظیم مسلمانان در حرکت است؛ دل و فکر خود را معطوف حضرت حق میدارد و این سرّ ماندگاری و زیبایی طواف است.
طواف نقطه اتصال موحدان و صالحان در طول تاریخ زندگی بشر است. از زمان حضور حضرت آدم بر روی زمین و ساخت بنای کعبه، یکتاپرستان و مؤمنان به خدا،
است
دوازده. کانون وحدت و عظمت مسلمین
طواف، اوج شکوه و عظمت مسلمانان و کانون وحدت و همدلی و یکرنگی آنان است. وحدت و پیوند مسلمانان، از هر نژاد و کشوری در طواف تجلی میکند و دشمنیها، خود خواهیها و کینه توزیها در آن به فراموشی سپرده میشود. انسان در طواف، احساس تنهایی و بیگانگی نمی نمیکند؛ بلکه خود را جزئی از امت با شکوه اسلام میداند؛ امتی که در یک مسیر و هماهنگ و هم شکل در حرکت مداوم هستند و بر گرد یک کانون محوری میگردند و یک هدف و مقصد دارند. این عظمت و همدلی لرزه بر پشت دشمنان میاندازد و نور امید بر دل دوستانمیافکند و برتری و فضیلت امت اسلام را نشان میدهد.
یازده. در فکر و ذکر محبوب
طواف، با همه بودن و در عین حال، بی همه بودن است؛ یعنی، هرچند حج گزار در جمع با شکوه و عظیم طائفان قرار میگیرد و در کنار سیاه و سفید، زن و مرد، جوان و پیر، به طواف خانة خدا میپردازد؛ با این حال با بی توجهی نسبت به دیگران و حضور قلب فراوان، به عبادت و تسبیح آفریدگار خود میپردازد و دل در سودای او میبازد. وجود دیگران (به خصوص نامحرمان)، او را از توجّه به حق باز نمی نمیدارد و مانع عشقورزیاش نمیشود.
او بجدّ مشغول ذکر و دعا میشود و به مناجات و راز و نیاز با معبود میپردازد و در حالی که با خیل عظیم مسلمانان در حرکت است؛ دل و فکر خود را معطوف حضرت حق میدارد و این سرّ ماندگاری و زیبایی طواف است.
طواف نقطه اتصال موحدان و صالحان در طول تاریخ زندگی بشر است. از زمان حضور حضرت آدم بر روی زمین و ساخت بنای کعبه، یکتاپرستان و مؤمنان به خدا،
است
دوازده. کانون وحدت و عظمت مسلمین
طواف، اوج شکوه و عظمت مسلمانان و کانون وحدت و همدلی و یکرنگی آنان است. وحدت و پیوند مسلمانان، از هر نژاد و کشوری در طواف تجلی میکند و دشمنیها، خود خواهیها و کینه توزیها در آن به فراموشی سپرده میشود. انسان در طواف، احساس تنهایی و بیگانگی نمی نمیکند؛ بلکه خود را جزئی از امت با شکوه اسلام میداند؛ امتی که در یک مسیر و هماهنگ و هم شکل در حرکت مداوم هستند و بر گرد یک کانون محوری میگردند و یک هدف و مقصد دارند. این عظمت و همدلی لرزه بر پشت دشمنان میاندازد و نور امید بر دل دوستانمیافکند و برتری و فضیلت امت اسلام را نشان میدهد.
شعر از محمدمهدی سیار
قرار بود که عمری قرار هم باشیم
که بیقرار هم و غمگسار هم باشیم
اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز
من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم
اگر تمام جهان دشمنی کند با ما
من و تو یار هم و جاننثار هم باشیم
کنون بیا که بگرییم بر غریبی هم
غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم
در این دیار اگر خشکسالی آمده است
خوشا من و تو که ابر بهار هم باشیم
نگفتیام ز چه خون گریه میکند دیوار
مگر قرار نشد رازدار هم باشیم
نگفتیام ز چه رو رو گرفتهای از من
مگر چه شد که چنین شرمسار هم باشیم
به دست خستهی تو دست بستهام نرسید
نشد که مثل همیشه کنار هم باشیم
شکسته است دلم مثل پهلویت آری
شکستهایم که آیینهدار هم باشیم